تاریخ سیاسی اسپانیا در قرن بیستم بسیار پیچیده است. بعد از شکست احزاب سلطنتطلب در انتخابات شهری، پادشاه آلفونسو سیزدهم[1] از سلطنت کنارهگیری کرد و در 14 آوریل سال 1931 برای دومین بار در اسپانیا جمهوری اعلام شد. احزاب و اصناف تجاری حاضر در طیف سیاسی از تعهد ایدئولوژیک و تعدادِ بالای اعضا برخوردار بودند و همین موضوع، کشور را چند قطبی کرده بود. انتخابات ملی در نوامبر سال 1933برگزار شد و در نتیجهی آن دولتی از جناح راست روی کار آمد که کمی بیش از دو سال بعد از هم پاشید. دو ائتلاف مهم، در انتخابات فوریهی سال 1930 رقابت داشتند: فِرِنته ناسیونال[2] و فرنته پوپولار[3].
ناسیونال یا ملیگراها از حمایت احزاب اصولگرا، فاشیست، کاتولیک و سلطنتطلب برخوردار بودند. فالانژ اسپنیولایا فالانژ اسپانیایی، حزب کوچک فاشیستی که در سال 1933 تاسیس شد هم جزئی از این احزاب و گروهها بود که یک سال بعد به خونز[4]، جنبش فاشیستی پرولتاریای[5] دیگری پیوست که از سال 1931 فعالیت داشت.
پوپولار یا جبههی مردمی، اتحاد احزاب لیبرال و چپگرا، با اختلاف جزئی در انتخابات پیروز شد و دولت تشکیل داد. این اتحاد، احزاب مختلفی از لیبرالها و جمهوریخواهان سوسیال-دموکراتیک، تا طرفداران خودمختاری باسک یا کاتالونیا، تا سوسیالیستهای تروتسکیست[6] و کمونیستهای طرفدار شوروی متحد را شامل میشد. حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا (یوجیتی)[7] فعالانه از جبههی مردمی حمایت میکرد.
آنارشیسم اسپانیایی، جنبشی گسترده بر مبنای اتحادیههای صنفی بود که به حمایت از کارگر، تلاش میکرد تا کنترل صنعت و کشاورزی را به دست بگیرد. کنفدراسیون ملی کارگران (سیاِنتی)[8] بیشتر در آندلس، آراگون و کاتالونیا قدرت داشت. آنها از هیچکدام از احزاب جبههی مردمی حمایت نکردند و از اولین احزابی بودند که برای دفاع از جمهوری، ارتشی از شبهنظامیان تشکیل دادند.
جنگ داخلی در 18 ژوئیهی سال 1936 و زمانی آغاز شد که گروهی از افسران شبهنظامی برای سقوط دولت جبههی مردمی با حمایت عناصری از احزاب ملیگرا دست به کودتا زدند. آنها بر مقاومتهای جنوب و غرب فائق آمدند، اما انقلاب در دو شهر بزرگ- مادرید و بارسلون- به کمک غیرنظامیانی که به درستی سازماندهی نشده بودند و همینطور اعضای وفادار نیروهای مسلح با شکست روبهرو شد.
با وجود کمکهای تسلیحاتی و نظامی موسولینی و هیتلر به ملیگرایانِ طرفدار فرانکو، بریتانیا و فرانسه سیاست عدم مداخله را اتخاذ کردند. دولت جمهوری ذخایر طلای اسپانیا را برای خرید اسلحهای که بهشدت به آن نیاز داشت به مسکو فرستاد و در نتیجه تاثیری روی کمونیستها گذاشت که تناسبی با تعدادشان نداشت و موجب بروز خصومتهای مرگبار و تلخ بین نیروهای ضدفاشیست گردید.
در ابتدای سال 1937 ملیگراها کنترل تمام مرزهای اسپانیا با پرتغال و بیشتر مرزهای اسپانیا با باسک را در دست داشتند. آنها در سال 1938 بخش جمهوریخواهان را به دو قسمت تقسیم کردند و در ژوئیه، ارتش پوپولار (ارتش مردمی) حملهی وسیعی را در طول رودخانهی اِبرو[9] آغاز کرد. این جنگ بینهایت خونین ملیگراها را غافلگیر کرد، اما در پایان نیروهای جمهوریخواه خسته شدند و در ژانویهی سال 1939 بارسلون به دست ارتش فرانکو افتاد. قبل از بستهشدن مرزها توسط ملیگراها در دهم فوریه، نیم میلیون فراری از مرز فرانسه گذشتند. بعد از سقوط مادرید در 27 مارس، دهها هزار سرباز و غیرنظامی جمهوریخواهِ دیگر به ساحل مدیترانه در آلیکانته[10] فرار کردند و در آنجا شاهد دورشدن کشتیهای نجات- از ترس غرقشدن- بودند. آخرین جبهههای جمهوریخواهان نزدیک به پایان همان ماه از هم پاشید. فرانکو فقط تسلیم بدون قیدوشرط را میپذیرفت و در اول آوریل سال 1939 پایان جنگ داخلی را اعلام کرد.
رمان سربازان سالامیس به سرگذشت رافائل سانچس ماساس، نویسندهی اسپانیایی ملیگرا و رهبر حزب فالانژ اسپانیا، در طی جنگ داخلی اسپانیا میپردازد. خاویر سرکاس این رمان را در سال 2001 به رشتهی تحریر درآورد و تاکنون به بیست زبان به چاپ رسیده و بیش از نیم میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این نویسنده در سال 1962 به دنیا آمد. از او رمان، داستان کوتاه و مقالههای متعددی به جا مانده که از جملهی آنها میتوان به رمانهای اِل مویل[11] (انگیزه، 1987، نسخهی بازنگری شده 2003)، ال اینکیلینو[12] (مستاجر، 1989)، ال وینتر دِ لا بالرا[13] (شکم نهنگ، 1997) و رلاتوس ریلِس[14] (داستان واقعی، 2000) اشاره کرد. او از سال1980 و به مدت دو سال در دانشگاه ایلینویز تدریس کرد و از سال 1989 استاد ادبیات اسپانیایی دانشگاه خرونا بوده است. او به طور مرتب برای اِل پائی[15] مینویسد.
دیوید تروئبا[16] کارگردان و فیلمنامهنویس اسپانیایی فیلم سربازان سالامیس را بر اساس این رمان در سال 2003 ساخته است.
در ترجمهی این رمان، وجود نامها و اصطلاحات متعدد اسپانیایی و لزوم آوردن370 پانویس شامل تلفظ نامها و توضیح وقایع، کاری بسیار زمانگیر بود که سعی شده با استفاده فرهنگ تلفظ نامهای خاص، سایتهای معتبر و فیلم سربازان سالامیس معادلهای مناسب آورده شود. از طرفی بهکارگیری جملات بسیار بلند که به سبک نویسنده و توصیف فضای داستان برمیگردد موضوعی چالشبرانگیز در برگردان این رمان بود.
[1] Alfonso XIII
[2] Frente Nacional
[3] Frente Popular
[4] JONS: Juntas de Ofensiva Nacional-Sindicalista
[5] طبقهای از جامعه که هزینهی زندگی را از فروش نیروی کار خود بهدست میآورد نه از منافع یک سرمایه. یعنی آن طبقه که خوشی و درد، زندگی و مرگ و تمامی افراد آن مربوط میشود به وجود کار. پرولتاریا «مولد ارزش» به شمار میرود اما سهمی از «ارزش» و «سود» نمیبرد. م
[6] Trotskyists
[7] UGT: Union General de Trabajadores
[8] CNT: Confederacion Nacional de Trabajo
[9] Ebro
[10] Alicante
[11] El movil
[12] El inquilino
[13] El vintre de la ballera
[14] Relatos reales
[15] El Pais
[16] David Trueba