محمد جوادی، مترجم جوانی که تجربه خوبی از ترجمه دو رمان اول جوزف بویدن داشته است، از جزئیات این تجربه و ارتباطش با این نویسنده کانادایی میگوید. به باور او ارتباط مترجم با نویسنده اثر، علاوهبراینکه به یافتن معانی اصطلاحها و واژههای خاص کمک میکند، در درک هرچهبهتر سبک داستان و دیدگاه نویسنده تاثیر بسزایی دارد:
جناب جوادی، اخیرا ایمیلی از جوزف بویدن (نویسنده کانادایی که شما رمانهای «جاده سه روزه» نشر مروارید و «از میان صنوبرهای سیاه» نشر افراز را از این قلم ترجمه و به چاپ رساندهاید) به دست شما رسیده است. گویا از کار شما هم اظهار رضایت کرده. در این خصوص توضیح میدهید؟ ماجرای این ایمیل چیست؟
آشنایی من و جوزف به زمانی برمیگردد که تصمیم به ترجمه رمان «جاده سه روزه» گرفتم. سال 1388، به پیشنهاد یکی از دوستان، این کتاب را به همراه چند رمان دیگر برای ترجمه بررسی کردم. پس از مطالعه کتاب و تحقیق در اینترنت از موضوع داستان خوشم آمد و کار را شروع کردم. اما جوزف به لحاظ سبک، از اصطلاحهای سرخپوستی فراوانی استفاده کرده است که معانی آنها در اینترنت نبود. و ارتباط من با نویسنده از همین جا آغاز شد. ایمیل نویسنده را از سایت دانشگاهی که در آن تدریس میکرد پیدا کردم و درباره ترجمه کتاب با او صحبت کردم. ابتدا میخواست من را به مدیر برنامهاش معرفی کند. اما بعد از اینکه فضای بازار کتاب و شرایط کپیرایت را در ایران طی چند ایمیل توضیح دادم (حدود دو ماه طول کشید) و همچنین هدفم را از ترجمه رمانش (معرفی او و آثارش به مخاطبان ایرانی) تشریح کردم با آشناشدن شرایط چاپ کتاب در ایران، موافقت کرد که کتابش را ترجمه کنم و به چاپ برسد. به این ترتیب در طی ترجمه، معانی برخی اصطلاحها و بهویژه کلمههای سرخپوستی را میپرسیدم و او هم جواب میداد. بعد از آنکه ترجمه رمان «جاده سه روزه» به پایان رسید و نشر مروارید آن را سال 1389 منتشر کرد (که با استقبال مخاطبان مواجه شد و به چاپ دوم رسید) به درخواست جوزف بویدن سه نسخه از رمان را برایش فرستادم. و ارتباط ما عمیقتر شد. نویسنده با دریافت نسخههای فارسی بسیار خوشحال شد و ضمن تشکر بابت ترجمه رمانش به زبان فارسی آمادگی خود را برای هرگونه همکاری اعلام کرد. همان سال ترجمه رمان «از میان صنوبرهای سیاه» را شروع کردم. در ضمن جوزف بویدن را از هر خبر و مصاحبهای که درباره او و رمانش در روزنامهها و خبرگزاریها داشتم (با ارسال لینک خبر) مطلع میکردم و همین موضوع اطمینان او را دوچندان کرد. جوزف بویدن پس از آنکه مطلع شد ترجمه رمان دومش را تمام کردهام و کار آماده چاپ است، با ارسال ایمیلی از من به عنوان مترجم رمانهایش تشکر و ابراز خوشحالی کرد. البته این ارتباط پس از آنکه سه نسخه از رمان «از میان صنوبرهای سیاه» را پس از انتشار در سال 1391 برایش ارسال کردم وارد مرحله جدیدی شد. وی شماره تلفن خانه و همراهش را داد تا بتوانم هر زمان که نیاز داشتم با او در ارتباط باشم. از طرفی، جوزف معمولاً بین کانادا (سرزمین مادریاش) و آمریکا (محل زندگی کنونیاش) در رفتوآمد است و همچنین تورهای معرفی کتاب در شهرهای مختلف دارد بنابراین دسترسی به او از طریق ایمیل سخت بود.
از اولین تماس تلفنیتان بگویید.
جوزف ابتدا شماره تلفن منزلش را داد. هیچوقت اولین تماس را یادم نمیرود. از چند روز قبل اضطراب داشتم. واژهها و موضوع صحبت را در ذهنم مرور میکردم. صحبت کردن با کسی که انگلیسی، زبان مادریاش باشد کار سختی است؛ و این موضوع وقتی به یک چالش واقعی تبدیل میشود که این گفتوگو تلفنی باشد. به هر حال در صحبت رودررو شما میتوانید منظور خود را بهتر منتقل کنید و درک بهتری از صحبتهای طرف مقابل داشته باشید و در نتیجه راحتتر با او ارتباط برقرار کنید اما از پشت تلفن آن هم از هزاران کیلومتر دورتر و با کسی که برای اولین بار میخواهید صحبت کنید کاملاً چالشبرانگیز و اضطرابآور است. موضوع مهم دیگر اینکه طرف مقابل من نه یک فرد عادی بلکه استاد دانشگاه در حوزه ادبیات است که به هر حال (هر چقدر هم کم) نوع اصطلاحها و کلمههایی که استفاده میکند فرق دارد. اما وقتی تماس گرفتم و خودم را معرفی کردم و پس از برخورد بسیار خوب جوزف، تمام اضطرابها و نگرانیهایم از بین رفت. حتی بهیاد دارم یک بار با همسر او آماندا صحبت کردم و جالب اینکه او بیشتر از خود من دستپاچه شده بود و این را از نوع صحبت کردنش فهمیدم. حتی امروز هم هر وقت میخواهم صحبت کنم همان اضطراب اولیه را دارم چون حتی با وجود اینکه میدانم میخواهم درباره چه چیزی صحبت کنم اما هر لحظه ممکن است راجع به موضوعی از من بپرسد که حضور ذهن نداشته باشم، علاوه بر این ضعیف بودن صدا از پشت تلفن مشکلی همیشگی است.
کمیدرباره رمانهای «جاده سه روزه» و از «میان صنوبرهای سیاه» بگویید.
«جاده سهروزه» اولین رمان جوزف بویدن است. نام کتاب از بخشی از فرهنگ و آیین سرخپوستان آمریکای شمالی گرفته شده است كه به مرگ و گذر از این دنیا به دنیای دیگر اشاره دارد. سبک معماگونه داستان مخصوصاً در چند فصل اول که راوی مشخصی ندارد، کاربرد مونولوگهای فراوان و گاه مبهم، همراه با دیالوگهایی میان راویان و دیگر شخصیتها، تغییر مداوم زمان و مکان و نیز استفاده از توصیفهای جزء به جزء، شیوا، بدیع و زنده، خواننده را مشتاقانه به دنبال كردن داستان ترغیب میكند.نثر كتاب به دلیل كاربرد فعلها و قیدها و صفتهای متنوع و فراوان در جملههای كوتاه با هدف انتقال بیان سبك نویسنده، دارای پیچیدگیها و ظرایف خاصی است. همچنین، علاقه نویسنده به فرهنگ سرخپوستان آمریكای شمالی و اتفاق افتادن بخشی از وقایع داستان در این منطقه و تأكید او بر استفاده از واژهها و اصطلاحهای سرخپوستی برای جذابیت بخشیدن به داستان، ترجمه آن را در پارهای از موارد با چالش مواجه كرد. تا جایی اطلاع دارم این کتاب تاكنون به پانزده زبان ترجمه شده و در بیش از پنجاه كشور جهان به چاپ رسیده و کمیپس از انتشار، در فهرست پرفروشترین کتابهای جهان و پرفروشترین کتاب كانادا در سال 2005 قرار گرفت.«از میان صنوبرهای سیاه» دومین رمان این نویسنده است که در سال 2008 منتشر شد. این رمان یک سال پس از انتشار، جایزه گیلر[1]، ارزشمندترین جایزه ادبی کانادا را از آن خود کرد و در همان سال جایزه لیبریس[2] را در دو بخش نویسنده سال کانادا و حوزه ادبیات داستانی بهدست آورد. این كتاب در سال 2010 نیز نامزد دریافت جایزه ایمپک دابلین[3]، گرانقیمتترین جایزه ادبی جهان شد. درونمایه این رمان هم مانند «جاده سهروزه» زندگی سرخپوستان کاناداست اما در تقابل با شهرنشینی در دنیای امروز و تلاش و مبارزه برای حفظ آیینها و سنتهای گذشته. این رمان، با توصیفهای زیبا و روان، و گاه مبهم از شخصیتها و فضای داستان، ذهن خواننده را طوری درگیر خود میکند كه مشتاقانه داستان را دنبال میكند. همانند رمان اول، در این اثر نیز فصلها بهطور متناوب میان تكگوییهای دو شخصیت اصلی داستان تقسیم شدهاند. سبك نویسنده در استفاده از انواع قیدها و صفتها در جملههای كوتاه و گاه حتی یك كلمهای، و نیز تغییرهای مداوم زمانی، پیچیدگیها و ظرافتهای نثر را بیشتر كرده است.نثر داستان نسبت به رمان «جاده سهروزه» به مراتب پیچیدهتر شده است. از این رو، متن فارسی دو بار مورد بازبینی قرار گرفت و با متن انگلیسی تطبیق داده شد. همچنین، استفاده از اصطلاحهای سرخپوستی برای جذابیت بخشیدن به داستان، در كنار نثری ادبی، ترجمه آن را زمانبَر كرد. نام این سهگانه از نام خانوادگی «زاویر برد»[4] شخصیت اصلی رمان اول «جاده سهروزه» گرفته شده است
كه در رمان «از میان صنوبرهای سیاه» نویسنده به زندگی پسر زاویر یعنی «ویل برد»[5] میپردازد.
هماهنگی و ارتباط مترجم با نویسنده در طول ترجمه کتاب، چقدر به نفع متن ترجمهای خواهد بود؟ آیا این ارتباط برای شما امتیازی هم داشته؟
اعتقاد دارم مترجم برای ترجمه کتاب حتما باید با نویسنده آن رمان ارتباط داشته باشد. این ارتباط علاوه بر یافتن معانی اصطلاحها و واژههای خاص، در درک هرچهبهتر سبک داستان و دیدگاه نویسنده تاثیر بسزایی دارد. خود من این تجربه شیرین را داشتهام و در این ارتباطِ سهساله با جوزف بویدن، به تفکر و دیدگاه این نویسنده کاملاً آشنایی پیدا کردم و میدانم که چه دیدگاهی نسبت به انسان، طبیعت، زندگی و… دارد. شاید باورتان نشود اما همین شناخت عمیق از شخصیت و تفکر او کمک شایانی به درک سبک رمانهایش و برگردان آنها کرده است. پیشنهاد من به همه دوستان مترجم که میخواهند در این حوزه فعالیت جدی داشته باشند این است که با نویسنده (حتی خیلی محدود) ارتباط برقرار کنند. مترجم هرچقدر تفسیر رمان یا گفتوگوهای نویسنده را خوانده باشد باز هم به تجربه ارتباط مستقیم با نویسنده نمیرسد. البته باید بگویم همه نویسندگان چنین برخوردی ندارند و به محض مطرح کردن موضوع کپیرایت، با ناشر یا مدیر برنامههایشان تماس میگیرند چون چنین موضوعی برایشان قابل درک نیست. بنابراین ناشران باید به این سمتوسو حرکت کنند تا کپیرایت در ایران اجرایی و به این ترتیب کیفیت ترجمهها (به دلیل حذف ترجمههای موازی و ارتباط با نویسنده) بهتر شود. به تازگی حرکتهای مثبتی از طرف برخی ناشران در این زمینه شروع شده که امیدوارم بیشتر شود.
در ادامه جا دارد کمیاز بویدن بگویید. جالب است که تنها با دو رمان (که اولی در سال ۲۰۰۵ و دومیدر سال ۲۰۰۸ منتشر شده) مخاطبان جهانی پیدا کرده و جزو پرفروشها هم بوده. به نظر شما رمز موفقیت این نویسنده
۴۷ ساله چیست؟
جوزف از همان سنین كودكی عاشق خواندن كتاب بود. از شش سالگی شروع كرد به خواندن دانشنامه «بریتانیكا»یی كه در كتابخانه خانهشان توجهش را جلب كرده بود و این علاقه چند سال بعد با خواندن رمان تخیلی از اس.ای. هینتون (S.E. Hinton) با نام «بیگانگان» به اوج خود رسید و به این ترتیب شیفته نویسندگی شد. او سرانجام با حضور در دانشگاه نیواورلینز(New Orleans) به رویایش تحقق بخشید و هماكنون در همان دانشگاه در رشته نویسندگی تدریس میكند. ازدواج جوزف با همكلاسیاش،آماندا، در سال 1992 او را وارد مرحله جدیدی از زندگی كرد. او نیز نویسندهای آمریكایی است كه تاكنون چندین رمان نوشته است. علاوه بر عشق به خواندن کتاب از سنین کودکی، بزرگ شدن در مناطق سرخپوستی کانادا و داشتن مادری با رگه سرخپوستی و پدری نظامیدر کنار نگاهی دقیق و موشکافانه و توصیفگرا به جزئیات سبب موفقیت کتابهایش شده است.
بویدن در این ایمیل از شما تشکر کرده و از اینکه رمانهایش به زبان فارسی ترجمه شدهاند، اظهار خوشحالی کرده. آیا ایران و ایرانیان برای بویدن ویژگی خاصی دارند؟ او چقدر از ما ایرانیها میداند؟
با توجه به شناختی که از جوزف دارم، وی شخصیتی دوستداشتنی دارد: انسانی که دوستدار فعالیتهای صلحطلبانه و محیط زیست است. از نظر او انسانها در هر نژاد و ملّیتی و مذهبی قابل احترام هستند. او عاشق سفر کردن و دیدن مکانهای جدید است؛ بهویژه اینکه برایش ناشناخته باشد. جدا از همه این مسائل او یک نویسنده است و دوست دارد رمانش به زبانهای دیگر ترجمه شود و مخاطبان بیشتری پیدا کند. اما دانستن این موضوع که ترجمه رمانش به زبان فارسی برایش نفع مادی ندارد شخصیت بالای او و عشق بسیار زیاد به کارش را میرساند. در صحبتهای تلفنی که با هم داشتیم ابتدا از من دعوت کرد برای هرچه بیشتر شدن این ارتباط به آمریکا بروم. همچنین پس از دعوت از او برای سفر به ایران ابراز علاقه کرد که البته باید شرایط لازم مهیا شود.
دو رمان بویدن به زندگی سرخپوستان کانادا معطوف شده. آیا بویدن خودش هم اصالتا
سرخ پوست است یا صرفا زندگی سرخپوستها برایش جذابیت و اهمیت خاصی دارد؟ همچنین توصیفهای بدیعی از صحنه جنگ جهانی داشته است. با توجه به اینکه خود تجربه جنگ نداشته چگونه به این موفقیت رسیده است؟
جوزف بویدن اصلیتی ایرلندی- اسکاتلندی دارد. او در سال 1966 در ویلودیل (Willowdale) اونتاریو به دنیا آمد. پدرش رِیموند ویلفِرد بویدن افسر پزشک در جنگ جهانی دوم در خطوط مقدم ایتالیا و هلند خدمت میکرد و موفق به دریافت نشانهای شجاعت و افتخار شد. علاوه بر پدر، عمو و پدربزرگش (پدر مادریاش) در جنگ جهانی اول حضور داشته است. همچنین، داشتن مادری دورگه (از نژاد سرخپوستان) و بزرگ شدن و زندگی کردن در کانادا و در کنار سرخپوستان او را با رسم و رسوم آنها آشنا کرده است. وی خودش را وامدار میراث سرخپوستان میداند و برای آنها احترام قائل است. بنابراین آنچه در رمانهایش میبینیم چیزی جز بینش عمیق نویسنده نسبت به سرخپوستان کانادا و اهمیت حفظ این میراث ارزشمند نیست که در رمان اول با برداشتی از زندگی واقعی تکتیرانداز سرخپوست، چاشنی جنگ را به آن اضافه کرده است و رمان دوم در فضای امروزی کانادا و آمریکا اتفاق میافتد.
به مقدمههایی که بر این دو رمان نوشتهاید، نگاهی میکردم؛ بویدن گفته است ویرایش همسرش بر «از میان صنوبرهای سیاه» در موفقیت این کتاب نقش داشته و شما نیز در مقدمه کتاب اول، از ویراستارتان الهه دهنوی تشکر کردهاید. اما همانطور که میدانید غالب نویسندگان و مترجمان در کشور ما روی خوشی به ویرایش و ویراستار نشان نمیدهند. نظر شما درمورد اهمیت و ضرورت کار ویرایش چیست؟ و اینکه ویرایش ِ یک متن ترجمهای، چه ویژگیهای مضاعفی دارد؟
آماندا بویدن همسر جوزف، همکلاسی او و نویسنده آمریکایی است که تا امروز دو رمان نوشته و همانطور که اشاره کردید ویرایش رمان او را برعهده داشته است.اعتقاد من این است که ویراستاری مهمترین بخش در فرایند ترجمه اثر است. مترجم به دلیل اینکه ماههای متمادی با متن کتاب کاملاً درگیر میشود بسیاری از موارد قابل اصلاح و ویرایش را نمیبیند؛ درصورتیکه بهنظر من یک ویراستار خوب و کاربلد میتواند تا
40 درصد به بهتر شدن اثر کمک کند. اما در مورد سوال شما باید بگویم که دلیل این عدم اطمینان بهخاطر کمبود ویراستار خوب و حرفهای در کشور و همچنین بار مالی است که برای ناشر به همراه دارد. متأسفانه در کشور ما ویراستاری به عنوان یک حرفه مجزا جایی ندارد. معمولاً مترجمان و نویسندگان باتجربه یا صرفاً فارغالتحصیلان رشته ادبیات فارسی این وظیفه را بر عهده میگیرند. امروز هر ناشری شیوهنامه و سبک ویرایشی خاص خودش را اعمال میکند. من حدود هفت سال است که به عنوان ویراستار در دفتر نشریه مشغول به کار هستم و دوره این کار را پیش استاد صلحجو دیدهام. همچنین افتخار همکاری با دوست خوب زبانشناسی را دارم که از ویراستاران خوب کشور است اما با این وجود جرأت ندارم کاری را به شکل حرفهای ویرایش کنم و خود را ویراستار بدانم. ویراستاری من منحصر به ترجمههای خودم میشود و سعی میکنم برگردانهای شیوا و ویرایش شده تحویل ناشر بدهم که تا امروز بیشتر ترجمههایم از دید ناشران نیازی به ویراستاری نداشته است؛ یا حداقل ویرایشی که بهتر از ویراستاری خودم باشد. از مهمترین ویژگیهای ویراستارِ آثار ترجمهشده آشنایی به زبان مبدأ است تا ابتدا ویرایش تطبیقی با متن اصلی (نه همه متن) را برای اطمینان صحت ترجمه صحیح انجام دهد و بعد سراغ مراحل دیگر شامل ویرایش ساختاری، محتوایی و… برود. با ترجمه و انتشار این دو رمان، دو جلد اول از سهگانه «بِرد» در ایران به چاپ رسیده است.
آیا بویدن جلد سوم این سه گانه را نیز نوشته؟ مخاطبان در ایران چه وقت منتظر انتشار آن باشند؟
در صحبتهایی که با این نویسنده داشتم وی بخش سوم «سهگانه بِرد» را به آینده موکول کرده است. فکر میکنم حداقل دو سال دیگر. وی هماکنون رمان تاریخی جدیدی نوشته که بهگفته خودش بهترین اثرش است.
پیشتر جلد اول سهگانه جاستین کرونین با نام «گذرگاه» را ترجمه و منتشر کردید و قبل از آن هم که دو جلد از سهگانه بویدن! آیا علاقه خاصی به ترجمه سهگانهها دارید؟
مهمترین شاخص من برای ترجمه کتاب این است بتوانم با موضوع و سبک آن ارتباط برقرار کنم، حالا ممکن است که این کتاب بخش اول سهگانه باشد یا رمان تکجلدی. در مورد سهگانهها باید اشاره کنم که برگردان این کارها به دلیل هماهنگی بین شخصیتها و حوادث و… نسبت به بقیه کارها دشوارتر است؛ مخصوصاً اگر حجیم باشد. درست مثل سهگانه گذرگاه که بخش اول دو جلد و 1100 صفحه است که انتشارات کتابسرای تندیس امسال منتشر کرد و بخش دوم نیز حجیم اما تکجلدی است.
پیش از آخرین سوال، لطفا متن نامه بویدن را برایمان بنویسید!
محمد عزیز، شما آدم فوقالعادهای هستید و من بسیار سپاسگزار، مفتخر و خوشحالم كه رمانم به زبان فارسی هم خوانده میشود. همچنین، افتخار میكنم مترجمم شما هستید. شما بامحبت، صادق، سختكوش و با شمِّ قوی هستید، و با این ویژگیهاست كه مترجمان بزرگ شناخته میشوند. پیداست كه عاشق كارتان هستید و مطمئنم خوانندگان نیز متقابلاً عاشق شما و ترجمهتان خواهند شد./با عمیقترین ستایشها،جوزف
و آخرین سوال اینکه بعد از ترجمه و انتشار رمان دو جلدی «گذرگاه» نوشته جاستین کرونین در نشر کتابسرای تندیس، چه میکنید؟ ترجمه دو جلد بعدی گذرگاه به کجا رسید؟
ترجمه بخش دوم را تمام کردهام که «دوازده» نام دارد و 830 صفحه است. مراحل بازبینی نیز بهتازگی تمام شده است. در این مرحله دو بار متن ترجمهشده را با حفظ و رعایت موارد ویرایشی بر اساس شیوهنامه فرهنگستان بازبینی کردم و کار برای کسب مجوز به وزارت ارشاد رفته و انشاا… بهزودی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر خواهد کرد.جدیدترین ترجمهام همانطور که گفتم به رمان جوزف بویدن مربوط میشود که از طریق ناشر کتاب برایم ارسال شده است و برگردان آن را بهزودی شروع میکنم و درصدد هستم پس از ترجمه، کپیرایت را از طریق ناشر ایرانی بگیرم.علاوه بر این، چند ناشر برای ویراستاری رمانهایشان با من تماس گرفتهاند که فعلاً وقتی برای این کار ندارم.