جوزف بویدن، نویسندهی ایرلندی-کانادایی، سال 1966 در اونتاريو به دنيا آمد. از شش سالگي و با خواندن دانشنامهي بريتانيكا و کمی بعد رمان تخيلي بيگانگان به نويسندگي علاقهمند شد و بعدها با حضور در دانشگاه نيواورلئان به رؤيايش تحقق بخشيد. او هماكنون در این دانشگاه، نويسندگي تدريس ميكند. ازدواج جوزف با همكلاسياش، آماندا، در سال 1992 او را وارد مرحلهي جديدي از زندگي كرد. آماندا هم که نويسندهاي آمريكايي است، تاكنون چندين رمان نوشته است. جوزف بویدن یکی از برجستهترین نویسندگان جهان در حوزهی تحقیق و مطالعهی فرهنگ و تمدن سرخپوستان کاناداست. مادر وی از مردم آنیشنابه است، و جوزف دوران کودکیاش را در سواحل خلیج جورجیَن کانادا و با سرخپوستان گذرانده است. وی در مصاحبههایش انگیزهی خود از پرداختن به زندگی سرخپوستان را ارائهی تصویری واقعی از زندگی ساکنان اولیهی کشورش بیان میکند. او میکوشد تا علاوه بر نشاندادن پیشینه و تمدن غنی سرخپوستان به مشکلات آنها در دنیای امروز نیز بپردازد.
جوزف بویدن، پیش از این، با نگارش رمانهای جادهی سهروزه در سال 2005 و از میان صنوبرهای سیاه در سال 2008 به علاقهمندان ادبیات داستانی معرفی شد. این رمانها بخشهای اول و دوم سهگانهای با عنوان بِرد است که جوایز بینالمللی متعددی از آنِ خود کرده و جزو پرفروشترینهای کانادا و جهان بوده است. در ایران هم، نشرهای مروارید و افراز به ترتیب با انتشار رمانهای جادهی سهروزه و از میان صنوبرهای سیاه این فرصت را در اختیار مخاطبان ایرانی قرار دادند تا با این نویسنده و آثارش آشنا شوند.
اورندا سومین رمان این نویسنده است که سال 2013 منتشر شد. این کتاب در کمتر از سه ماه پس از انتشار، نامزد دریافت جوایز گیلِر و گاوِرنر جنرال شد و در سال 2014 جوایز لیبریس در بخش نویسندهی سال، سیبیسی، انجمن نویسندگان کانادا و جایزهی بینالمللی ادبی فرانسه را از آنِ خود کرد و تحسین منتقدان ادبی را برانگیخت. اورندا همچون آثار گذشتهی این نویسنده حالوهوای سرخپوستی دارد اما برخلاف آنها، وقایع تاریخی در آن پررنگتر و از حوادث قرن هفدهم در کانادا الهام گرفته است، البته شخصیتها ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده است؛ به این ترتیب میتوان گفت اورندا ترکیبی است از ژانرهای تاریخی و تخیلی که به سبک مدرن نوشته شده و به گفتهی نویسنده کاملترین اثرش است. همچون آثار قبلی این نویسنده، داستان بیش از یک راوی دارد و بویدن با بهکارگیری تعدد راوی میخواهد عمق بیشتری به فضاها و اتفاقها بدهد و آنها را برای مخاطب ملموستر کند.
حفظ پیوستگی داستان با توجه به اینکه شخصیتهای اصلی از نسلهای مختلف و با دیدگاههای متفاوتند، مهمترین نکته در برگردان این اثر بود. همچنین مراسم، آیینها و اعتقادهای قبایل مختلف سرخپوستان نیازمند بررسی و تحقیق گسترده بود. ترجمهی القاب سرخپوستی نیز موضوع دیگری بود که باید مورد توجه قرار میگرفت. خوشبختانه به واسطهی ترجمهی جادهی سهروزه در سال 1389 ارتباط خوبی با جوزف بویدن برقرار کردم، و او شخصاً در ترجمهی رمانهایش کمکهای فراوانی به من کرده است. علاوهبراین، حضور در «مرکز بینالمللی ترجمهی ادبی بَنف» کانادا در سال 1393، به منظور ترجمهی رمان «اورِندا» در کنار نویسنده، سبب شد درک و شناخت کاملی از دیدگاه و سبک نوشتاری جوزف و فضای رمان او پیدا کنم. این مرکز هر سال میزبان پانزده مترجم ادبی از سراسر جهان است تا به همراه نویسندگان رمانهایی که در حال ترجمه هستند در مورد مشکلات و چالشهای پیشرو صحبت کنند و تبادل نظر داشته باشند. نکتهی مهم دیگر در برگردان این داستان، نام یکی از راویان به اسم پرنده است که در دو رمان قبلیِ نویسنده نیز استفاده شده است. در حقیقت، این سه رمان در ارتباط با نسلهای مختلف خانوادهی بِرد است. در رمانهای جادهی سهروزه و از میان صنوبرهای سیاه نسلهای بعدی این خانواده حضور دارند و چون بِرد اسم خاص است به همان صورت ضبط شده است. اما از آنجا که زمان وقوع رمان اورندا به قرن هفده برمیگردد و آوردن القاب به معنی واقعیشان داستان را ملموستر و زیباتر میکند و نیز به منظور هماهنگی با دیگر القاب ترجمهشده، بهجای استفادهی انگلیسی کلمهی بِرد معادل فارسی آن یعنی پرنده را به صورت ایرانیک بهکار بردم تا مخاطب متوجه خاصبودن این اسم بشود.