ژانویۀ سال 1933، زمانی که هیتلر صدراعظم آلمان شد، برنامۀ سیاسی مشخصی در ذهن داشت. هیتلر پس از ایجاد حکومت دیکتاتوری، تلاشهای خود برای تبدیل آلمان به قدرت جهانی را از سر گرفت؛ تلاشهایش در قالب به قول خودش «جنگهای سیساله» بود که با شکست سال 1918 فقط وقفهای در آن ایجاد شد اما متوقف نشد. اما هیتلر با ایجاد یک تفاوت مهم، اقدامات خود را از سر گرفت. او به ویژه از تکرار اشتباه وزرای قیصر وقت اجتناب میکرد چراکه با جاهطلبیهای دریایی و استعماری خود، بریتانیا را وارد جنگ کرده بودند، و در نتیجه فرانسه را از شکست نجات داده و باعث طولانی شدن مبارزه در دو جبهه شده بودند. در نتیجۀ این جاهطلبیها سرانجام مانع پیروزی واقعی آلمان بر روسیه شدند. برای جلوگیری از تکرار این اتفاق، هیتلر مصمم بود حمایت یا حداقل بیطرفی بریتانیا را بهدست بیاورد: با داشتن این امتیاز میتوانست فرانسه را، همچون سال 1870 «مغلوب کند» و روسیه نیز دوباره تحت تسلط و استعمار قرار میگرفت. زیرا تنها با این وضعیت، نه با قدرتمندی نیروی دریایی و استعمارات برونمرزی، بود که هیتلر میتوانست امپراطوری جدید آلمان را تاسیس و تمامی مشکلات آلمان را حل کند. قرار بود کل این عملیات با نظارت و کنترل شخص هیتلر و با کمک نبوغ حداکثری او انجام شود، پس جای هیچ اتلاف وقتی نبود: آمادگیهای دیپلماتیک بلافاصله باید آغاز میشد.
این کار قرار بود چگونه انجام شود؟ اولین دشمنی که هیتلر باید بر آن غلبه میکرد، هیئت دیپلماتیک آلمان بود که مقامات محافظهکار آن تمایلی برای جنگی دیگر نداشتند و معتقد بودند مفاد معاهدات صلح میتواند به تدریج با مذاکره، بازنگری و اصلاح شود. هیتلر برای دور زدن این فراماسونری مستقر و پیشبرد برنامۀ «پویا» خود، به فردی دیپلماتیک که فقط تحت فرمان خودش باشد نیاز داشت، فردی غریبه و کارکشته که بتواند و مایل باشد از طرف او کارها را به سرانجام برساند. اما چنین شخص ارزشمندی را از کجا میتوانست پیدا کند؟ یقیناً در میان طرفداران کوتهفکر حزب که پیشوا را در دوران مبارزۀ قهرمانانه، سالهای مبارزۀ خیابانی، غوغاگری، استفاده از یهودیان به عنوان طعمه در راه رسیدن به قدرت همراهی کرده بودند نبود. درست در همین زمان هیتلر خوششانسی آورد و اواخر سال 1932 یواخیم فون ریبِنتروپ قهرمان (یا ضد قهرمان) با پیشینهای ممتاز به گروه نازیهای شکستناپذیر پیوست. بهنظر میرسید فرد مورد نظر هیتلر است.
ریبنتروپ بر زندگی یواخیم فون ریبنتروپ، وزیر امور خارجۀ هیتلر از سال 1893 تا پایان رایش سوم تمرکز دارد. در قلب قدرت آلمان در طی جنگ، این شخصیت عجیب، شوم و جذاب به شدت ضد انگلیسی بود و هیتلر را در سیاستی تشویق کرد که به جنگ با بریتانیای کبیر منجر شد. تلاشهای او برای ایجاد اتحاد، ائتلاف نظامی فاجعهبار با ایتالیا و ژاپن و پیمان ننگین با اتحاد جماهیر شوروی را برای آلمان آورد. در نهایت این اتفاقها پایانی ناخوشایند به همراه داشت.