رمان «از میان صنوبرهای سیاه» که توسط جوادی به زبان فارسی ترجمه شده، به زندگی فرزندان و نوههای «زاویر»، شخصیت اول رمان «جادهی سهروزه»، و فرزندان و خانواده الیاس میپردازد.
شبکه ایران/سهیلا قربانی: «از میان صنوبرهای سیاه» دومین رمان «جوزف بویدن» است که در سال 2009 جایزه گیلر، ارزشمندترین جایزهی ادبی کانادا را از آن خود کرد و در همان سال جایزهی لیبریس را در دو بخش نویسندهی سال کانادا و حوزهی ادبیات داستانی بهدست آورد. این کتاب در سال 2010 نیز نامزد دریافت جایزهی ایمپک دابلین، گرانقیمتترین جایزهی ادبی جهان شد. این رمان، دومین بخش از سهگانهی برد (Bird Trilogy) است؛ سهگانهای که محمد جوادی بخش اول آن را با نام «جادهی سهروزه» سال 1389 ترجمه کرد که پس از مدت کوتاهی تجدید چاپ شد و بخش سوم نیز بهگفته نویسنده در آیندهای نزدیک نگارش آن آغاز میشود.
رمان «از میان صنوبرهای سیاه» که توسط جوادی به زبان فارسی ترجمه شده، به زندگی فرزندان و نوههای «زاویر»، شخصیت اول رمان «جادهی سهروزه»، و فرزندان و خانواده الیاس میپردازد.
مترجم «ازمیان صنوبرهای سیاه» به مضمون دومین رمان از سه گانه (Bird Trilogy) اشاره کرد و گفت: « این اثر درونمایهای با تأثیرپذیری از زندگی سرخپوستان کانادا در تقابل با شهرنشینی در دنیای امروز و تلاش و مبارزه برای حفظ آیینها و سنتهای گذشته است که در لایه عمیقتر داستان می توان گفت خودشناسی شخصیتها را به همراه دارد. ویل برد، پسر زاویر، و خواهرزادهاش «آنی» شخصیتهای اصلی داستان را تشکیل میدهند. ویل به کما رفته و آنی هم بهتازگی از سفر مونترال و نیویورک، در جستجوی خواهر گمشدهاش، برگشته و حالا در بیمارستان بالای سر داییاش است و سعی میکند با تعریفکردن اتفاقهایی که برایش در طی این سفر افتاده او را کما به زندگی برگرداند، و در مقابل دایی ویل هم در همان حالت کما برای خواهرزادهاش از زندگی گذشتهاش میگوید.»
«از میان صنوبرهای سیاه» با توصیفهای زیبا و روان، و گاه مبهم از شخصیتها و فضای داستان، ذهن خواننده را درگیر خود می کند و همانند رمان اول، در این اثر نیز فصلها بهطور متناوب میان تکگوییهای دو شخصیت اصلی داستان تقسیم شده است. »
جوادی درباره استفاده از سبکِ نویسنده در نگارش داستان گفت: «به کارگیری انواع قیدها و صفتها در جملههای کوتاه و گاه حتی یک کلمهای، و نیز تغییرهای مداوم زمانی، باعث شده تا پیچیدگیها و ظرافتهای نثر بیشتر شود. نثر انگلیسی داستان، نسبت به «رمان جادهی سهروزه» به مراتب پیچیدهتر شده است. این مسئله موجب شد متن فارسی دوبار مورد بازبینی قرار گرفت و با متن انگلیسی تطبیق داده شود. همچنین علاقهی نویسنده به فرهنگ سرخپوستان آمریکای شمالی و تاکید بر استفاده از واژهها و اصطلاحهای سرخپوستی برای جذابیت بخشیدن به داستان، ترجمهی آن را در پارهای از موارد با چالش مواجه کرد. به همین خاطر بهمنظور انتقال هرچه صحیحتر و دقیقتر سبک نویسنده و مفهوم دقیق معنی واژهها و جملهها و شیوایی آنها در فارسی، با نویسنده ارتباط برقرار کردم و از دانشنامهها، فرهنگها و منابع معتبر در این زمینه و رسالههای اساتید دانشگاه در زمینهی فرهنگ و زبان سرخپوستان استفاده کردم.»